اولین عید امیر
امسال تو هم کنار سفره هفت سین ما هستی، عزیزم یادت باشه امسال به خاطر تو خونه می مونیم و جایی نمی ریم چون نمی خوام خدایی نکرده گرما، سرمات بشه، بالا، پایین بشی و کلاً اذیت بشی. انشالله یه روزی برات پست صدمین عیدت رو بزارم و همانند هفت سین باشی مثل ماهي زنده مثل سبزه زيبا مثل سمنو شيرين مثل سنبل خوشبو مثل سيب خوش رنگ مثل سيرشفابخش ومثل سكه باارزش ...
سوختگی
دیروز دوباره مامابزرگ آمد خانه ما تا به مامان کمک کنه تو رو تروخشک کنه که متوجه سوختگی شدید تو شد که علت بی قرارهاتو از آن دونست و مامانت خیلی ناراحت شد و کمی برات اشک ریخت (خوشبحالت اینقدر مامانت به فکرته، قدرشو بدون) و قرار شد امروز ببریمت دکتر، دکتر هم به مامانت گفته یه هفته پوشکت نکنه و آزادت بزاره تا هرکاری می خوای بکنی و یکی دو تا پماد برات داد تا زودتر خوب بشی . ...
هفت روزگی
خاطره
تا ده روز امیر در مشهد و در خانه مادر بزرگش بود و روز دهم بردمیش تا ختنه بشه و بعد آوردیمش به خونه خودمون که فریمانه